- نویسنده: امید
- تاریخ: جمعه 91/1/25
- زمان: جمعه 91/1/25
فرهنگ معنوی معاصر ایران، به ویژه در مرزهای هنری خود، با همه فراز و نشیب که گه گاه سبب آنها تاریک و مرموز به نظر میرسد، باز ریشه در انقلاب مشروطه دارد که خود، بر همه قرنهای گذشته سنگین و دهشتناکی که پایههایش را پیریزی کرده است، تکیه دارد...
بر قرنهایی که ایران توسط اروپاییان کشف شد... قرنهای 15- 16- 17- 18- 19- 20 و هنوز در قرن کنونی... با این وجود میهن غنی ما چهره در غبار تاریخ و استعمار پوشیده است، که برای زدودنش نیاز به نیروی بسیار عظیم مردم است که دارای توان لازم هستند. من با این که یکی از این مردم هستم خود را دارای این توان میبینم... و میکوشم به سهم خود از راه کارم غبار بزدایم...
میتولوژی ایران منبعی از تخیل مردم است، که هزارههای پیش پایه خصلتهای بسیار پیچیده ما را نهادهاند... هزارهها جنگ دردناک زندگی علیه مرگ- تفکر و کار انسانی برای دگرگونی طبیعت کور سبب است که حضور انسان دارای بینهایت چهره شگفت انگیز، دارای بینهایت تجربه، دارای بینهایت قانونمندی ضروری گردد... سبب است که تخیل انسان در هزارهها آفریننده زندگی پیچیدهتر و غنیتر باشد...
اسطوره، اسلحه کاری انسان در رویارویی با طبیعت ناشناس و جامعه غامض انسانی در حال دگرگونی لحظه به لحظه است... میتولوژی اساس بنیادین حضور انسان به شیوهای که حضور دارد است، اگر او را در روند غامض دگرگونی در هزارهها ببینیم (نه در بریدهای خاص، که در آن صورت، عوامل بسیاری از جمله اقتصاد، تولید، سنتها و غیره... عمل میکنند.)
از سوی دیگر تاریخ ایران هر لحظه حادثهای را در خود جای داده است... و نیز چون هرگز به شایستگی علمی بررسی و پژوهش نشده است، از این رو و انبوه لحظه به لحظه حرکتهای آن در لفافهای از ابهام، چون جادو شدهای، چهره پوشانده است که البته طلسم سنگین آن با پژوهش دقیق علمی شکافته خواهد شد... ستیز بیوقفه مردم با زورگویان و برای تثبیت پویش انسانی زندگی، که در مقاومت، در استقامت و در مبارزه آنان مندرج و ثبت است، هر لحظه یک شگفتی به بار دارد که میتواند بدیده تیز، مبنای تخیل غنی و غنای تخیل باشد.
از سوی دیگر، بافت بسیار بغرنج زندگی اجتماعی مردم چند ملیتی ایران که پود دین و مذهب و سنتها و عادتها و خرافهها و نیز خیال خلاق به تار آن تافته است، نهفته گنجی است که کشف آن غنای معتبر آینده است، که شگفتا نه اینکه تمامی ندارد بل هر لحظه به اندوختهاش میافزاید.
اشیاء که محصول نیاز و تخیل و کار در تبدیل انسانی ماده خام هستند، در روند ایجاد خود سرنوشتی نه غیر از سرنوشت انسان دارند. آنها پدیدههای به نظر جدا از انسان و لیک در واقع وابسته به انسان و حتی جزیی از انسانند... از یک قلوه سنگ که برای راحتتر نشستن استفاده میشود تا عالیترین سیستمهای ارگانیک آفریده انسانی، جزئی از انسان هستند... بدون انسان، آنها و بدون آنها، انسان نمیتواند و نمیتوانست وجود داشته باشد. در دنیای اشیا و تاریخ اشیا غوطهور شویم....
شگفتیهای مغز انسان را در مییابیم، که به کمک آن توانسته است خود را با طبیعت خشن تطبیق دهد و سپس آن را به حطیه شناخت خود وارد کند.... توانسته است به کمک آن خود را شناسایی کند و موجودیت خود را شناسایی کند و محیط خود را دریابد و تکامل دهد... اشیاء نبود استدلالی بود بر این که مغز انسان کار نکرده است... اگر مداد آفریده نشده بود چگونه من میتوانستم کار کنم... و احساسهای غریب خود را بسان کار هنری، قابل درک بیافرینم...